تالار زندگی را
کنسرت روزها و شب و شادی و غم است
در ازدحام سالن موسیقی
(سقفی که چلچراغش خورشید و ماه هاست)
انسان چقدر تنهاست
هر لحظه با ترانه ی زرین یادها
آن قایق شکسته ی با باد رفته ای
ما عابران آتش، ما آن
سیاوشان
وقتی که راه تیغه ی خنجر بود
وقتی که تا ستاره و خورشیدها و ماه
بن بست بود راه
انسان برای انسان سنگر بود
آه از زمان
و آه.
خمیازه ای و خوابی، اشکی و ماجراست
دنیا چقدر تنگ است
انسان چقدر تنهاست!
درباره این سایت